پسر دار که میشوی، منتظری تا قد بکشد؛ صدایش مردانه شود؛ محاسنش رشد کند. آنوقت چند قدم در مقابلت راه برود؛ و قند در دلت آب کند. ممکن است خودش روزی پیشت بیاید؛ با کمی ذوق، با کمی شرم، سر صحبت را باز کند. و کمکم به فکر بیفتی که باید برایش آستین بالا بزنی. میدانی که جوان است و هزار امید، هزار آرزو، هزار نیاز. دلش میخواهد وقتی زنگ دری را زد و “خواستگار” نامیده شد، دستهای گل و جعبهای شیرینی در دست داشته باشد؛ دوست دارد خطبهی محرمیت که خوانده شد، حلقهای هرچند ساده، در انگشت همسرش بگذارد. دلش میخواهد نگاه تازهعروسش، به سفرهی عقد بیفتد و لبخند رضایت بر کنج لبش بنشیند. پسر که داشته باشی، دوست داری دامادیاش را، روسپیدیاش را ببینی. ما دستهایمان را به هم میدهیم تا با فراهم کردن مقدمات ازدواج، شاهد لبخند رضایت دخترانمان، و روسپیدی پسرانمان باشیم.